- شهر به هم زدن (خَ مَ دَ)
خراب و پریشان کردن شهر. (آنندراج). فتنه و شورش افکندن در شهر:
تا چشم بر هم میزنی افتاده هر سو کشته ای
شهری بهم برمیزند هر جنبش مژگان تو.
باقر کاشی
تا چشم بر هم میزنی افتاده هر سو کشته ای
شهری بهم برمیزند هر جنبش مژگان تو.
باقر کاشی
